داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی.

ساخت وبلاگ
دلم میخواست تورا ذوب میکردم، میگذاشتمت در جایخی فریزر، یخ که میزدی، میکشیدمت بیرون و همچون قرص کلسیم‌هایی که مادر دوازدهم به دوازدهم با زورِ برادرِ بزرگ تر وارد معده ات میکند، قورتت میدادم. اما همین که بخواهم قورتت بدهم در گلویم بپری، سرفه کنم، نفسم بند آید، خون از دماغم فوران زند، چشم هایم قُلمبه بزند بیرون، دستانم هیچ و پوچِ اطراف را بخواهد بگیرد، تو ماتِ حرکاتم شوی و من ماتِ تویی که هنوز با من سرِ جنگ داری.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 2:16

پرنده‌ای از شمال به جنوب پرواز میکند. باد شدیدی می‌وزد و ماشین آن را دونیم میکند‌. چاغاله با نمک می‌خورم و آخرین دانه‌اش چون تمامِ آخرین‌ها، گَس است و دهانم تا ساعت‌ها مزه برگ می‌گیرد به خودش. که اگر داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 2:16

گفتم: اُ. قُ‌و آقْ سید خندان.صبحِ بیست و هفتِ فروردینِ نود و هشت، خُشک بود برای من. هرچه کافه پیانو آوردم. هرچه آب لیمو نعناع‌ چپاندم در دهانم. هرچه سعاد ماسی کردم در گوشم. هرچه ستاره و یونیورس‌‌پین ب داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 2:16

صبح‌ها هنوز هم هشت نشده بیدار میشوم. قهوه‌ی همیشه برنامه ریزی شده ای که نمیخوردمش را با فرنچ پرس خیلی شگفت آور درست میکنم. نوتلایَم زود‌تر از مدتی که برایش برنامه‌ریزی کردم دارد تمام می‌شود چون وعده‌ه داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 2:16

خواستم دور باشم، اما نخواستم قبل از خطِ زرد با‌یستم. نخواستم درجا بزنم و نفهمم از کجا دور میکنم خودِ خویشتنم را. من، پاف، بیستو سه سال و اندی ساله، همینجا، روبرویِ خاطراتِ بدِ زندگی‌ام، می‌ایستم، ناخون در گوشت فرو می‌کنم، اما خط را میلی‌متری عقب نمی‌روم. لبخندم را کَج نمی‌کنم. قلبم را ثانیه‌ای فشارش نمی‌آورم.
چونکه؛ اگه خودم برای خودم نه، پَس کی؟
[برای من و ترسم از بیستویکِ اردیبهشت]

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 2:16

تهران دیوانه است. چون زنی که نوجوانی اش ، هنر خوانده. دانشجوی انصرافی پزشکی بوده‌. دکترای فلسفه دارد. عصر ها از بچه‌ی کوچکی مراقبت میکند. دو خودکشی ناموفق داشته. و بی هیچ دوستی ادامه دوران میدهد. تهران دیوانه است و همه آن را دوست دارند. همه دارند دیوانه میشوند. با پرش‌های زیادی از برج میلاد. رفیق های از هم گریخته. فلسفه‌های الکی خوانده. پزشکی برای نادرمانی ها. هنری که کشف نشد و تهرانی که دیوانه ماند. همه به جمع زیرِ برج رفتیم. دیوانه برگشتیم.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 2:16